یک دسـته راه نـار را درپیـش دارندیک دسته عشق یار رابا خویش دارند امشب حسینیون نمیگـنجند درپوستفردا بود معراجشان از دوست تا دوست امشب بـلاجـویان عـاشـق درنـمازندفردابه نوک نیـزه سـرها سرفـرازند امشب دهد آل عـلـی را پـاس،عـباسفردا کـنـند اهـل حـرم عـباس،عـباس امـشب شـود از شـرمِ سـقـا آب،دریـافـردا شود از اشک اوسیـراب،دریـا امشب شود وقف ولایت هستِ عباسفردا جـدا گـردد زپیکـر دست عباس امشب به جـای آب،سـقـا اشـک داردفردانه دست ونه عَلَم نه مشک دارد امشب شب است و نغـمۀ قـرآن اکـبرفرداعـطـش بـازی کند با جـان اکـبر امشب عـلـی دور پـدر گـردد هـمـارهفردابود زخـمـش به پـیکـربیشماره امشب فـلک بازی کـنـد با جـان لـیـلافـردا شـود نـقـش زمـیـن قــرآن لـیـلا امشب علی اصغر کند شب زنده داریفردا شود خونش ز حلـق تشنه جاری امشب سکینه چون کـبوترمیزند بالفردازیارت نامه میخـواند بهگـودال امشب شب است و زینب و اشک شبانهفـردا بـگـیـرد اجـر خـود ازتـازیـانـه امشب چو گل زینب گریبان را دریدهفــردا شــود زوارِ رگهـای بــریــده امشبسرشک ازچشمپیغمبررواناستفـردا سر فرزند زهـرا برسنان است امشب حسین است و شب وچشم تراوفـردا زند فـواره خـون ازحـنـجـر او ایکاش امشب آسـمـان از ره بـمـانـدمه جای نور ازدیده با ما خون فشاند ایکاش خـورشید ازافق بیرون نیایدتـا جـانـب گـودال شــمـر دون نـیـایـد ای کاش عـمـر آسـمـان پایـان پـذیـردتاخـیـمـههـای فـاطـمـه آتـشنـگـیـرد ای اسبها خونجایاشک ازدیده باریدفــردامـبــادا رویقــرآن پـاگـذاریـد ایسنگ دشـمننـشکـنی آئیـنهاشرااینیزه نشکافی بهمقـتلسیـنهاش را ای اشک امشب مونس چشمترش باشای فـاطمه فـردا تو بالای سرش باش ای جانعالم بال زن ازتن برون شوای چشم "میثم" گریه کن دریای خون شو